جور استاد به ز مهر پدر

توسعه شخصی

۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ 414 بازدید

جور استاد به ز مهر پدر

معلم کُتّابی دیدم در دیار مغرب ترشروی تلخ گفتار بدخوی مردم آزار گدا طبع ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار نه زهره خنده و نه یارای گفتار گه عارض سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی. القصه شنیدم که طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند پارسای سلیم نیک مرد حلیم که سخن جز به حکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی.

 

کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند. به اعتماد حلم او ترک علم دادند. اغلب اوقات به بازیچه فرا هم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی.

 

استاد معلم چو بود بی آزار

 

خرسک بازند کودکان در بازار

 

بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم، معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به جای خویش آورده. انصاف برنجیدم و لاحول گفتم که ابلیس را معلم ملائکه دیگر چرا کردند. پیرمردی ظریف جهاندیده گفت:

 

پادشاهی پسر به مکتب داد

 

لوح سیمینش بر کنار نهاد

 

بر سر لوح او نبشته به زر

 

جور استاد به ز مهر پدر

 

#گلستان_سعدی

#روز_معلم_مبارک

#همیارم_داتکام

5 1 رای
رأی دهی به مقاله
اشتراک گذاری

مطالب مرتبط

5 1 رای
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد های آنلاین
مشاهده همه نظرات
0
عاشق دیدگاه شما هستیم، بهترین راه برای دلگرمی تیم پشتیبانی است.x
کلیک کنید