صدای فنجانهای چینی که به هم میخوردند و عطر دلانگیز قهوه، در فضای کافه پیچیده بود. مشتریان با رضایت از طعم قهوهی بینظیر، غرق در صحبت و مطالعه بودند. در گوشهای از کافه، مردی میانسال با موهای جوگندمی که چهرهاش نشان از تجربه و سختیهای روزگار داشت، با لبخندی گرم به تماشای این صحنهی دلانگیز نشسته بود. او “آقای راد” بود، صاحب و مدیر این کافهی شلوغ و پررونق.
آقای راد مسیر پرماجرا و پرفراز و نشیبی را برای رسیدن به این نقطه طی کرده بود. طعم تلخ شکست و ناامیدی را چشیده بود و بارها زمین خورده بود، اما هربار با عزم و ارادهای قویتر بلند شده بود.
او در ادامه صحبتهایش با لحنی نوستالژیک به خاطرات روزهای اول افتتاح کافه اشاره کرد: ” یادمه روز اول که کافه رو باز کردم، مشتریها انگشتشمار بودن. بعضی روزها حتی یک نفر هم به کافه نمیاومد. من ناامید شده بودم و فکر میکردم که اشتباه بزرگی کردم. اما همسرم همیشه من رو تشویق میکرد و میگفت که صبر داشته باشم. میگفت که اگه قهوهمون خوب باشه و با مشتریها رفتار مودبانهای داشته باشیم، کمکم مشتریها جذب کافه میشن.”
آقای راد با عشقی وصفناپذیر در مورد قهوه و فوت و فنهای تهیهی آن صحبت میکرد. او به وضوح عاشق کارش بود و به قهوهای که سرو میکرد، افتخار میکرد.
او رمز موفقیت خود را در سه چیز خلاصه کرد:
1. موقعیت محلی: “من موقعیت کافه رو با دقت انتخاب کردم. اینجا یه منطقهی پر رفت و آمد بود و دسترسی بهش خیلی راحت بود. این موضوع باعث میشد که مشتریهای زیادی به کافه سر بزنن.”
2. نیروی کار ماهر: “از همون اول به دنبال استخدام بهترین باریستاها و گارسونها بودم. من به دنبال آدمهایی بودم که عاشق قهوه باشن و بتونن با مشتریها ارتباط خوبی برقرار کنن. بهشون آموزشهای لازم رو دادم و همیشه ازشون میخواستم که بهترین خدمات رو به مشتریها ارائه بدن.”
3. کیفیت و ثبات: “من همیشه از بهترین دانههای قهوه استفاده میکردم و تمام تلاشم رو میکردم که قهوه با کیفیتی به مشتریها ارائه بدم. همچنین سعی میکردم که طعم قهوه همیشه ثابت باشه تا مشتریها بتونن طعم مورد علاقهی خودشون رو پیدا کنن و به کافه وفادار بمونن.”
آقای راد در ادامهی صحبتهایش به جوانان جویای نام که قصد داشتند در این شغل موفق شوند، نصیحتهایی کرد: ” اگه عاشق قهوه هستین و به کار با مشتری علاقه دارین، میتونین توی این شغل موفق بشین. فقط کافیه که تلاش کنین، صبور باشین و از تجربیات دیگران استفاده کنین.”
او با لبخندی گرم گفت: “شغل من سختیهای خودش رو داره، اما لحظات شیرینی هم داره. دیدن رضایت مشتریها از قهوهای که سرو میکنم، بهترین حس دنیاست.”
بوی قهوه و خاطرات آقای راد در فضا پیچیده بود. داستان او یادآور این بود که با تلاش و پشتکار میتوان به آرزوها و اهدافمان رسید و طعم شیرین موفقیت را چشید.